شب نويس پنجم

ساخت وبلاگ
شبانه سلامي گرم.... كودكي كه دچار يك گرفتگي در شكم خويش بعد از تولد بود شنيدم كه پزشك به خانواده اش پيشنهاد كرده بود كه اورا در ماشين گذاشته و بگردانند زيرا صدايي تداعي ميكند مانند صدايي كه او در رحم مادر خود با اون آشنا بود.... امشب بدان آمده ام كه بيانديشم كه حتي از زمان بدو تولد خويشتن ما با صداها آشنا بوده ايم.... موسيقي....صدا....فرياد....درآخر سكوت همه و همه آماده اند كه مغز مارا وارد يك مداري پيچيده از اصوات ناآشنا كنند.... موسيقي....موسيقي حتي ميتواند همان صداي سكوت شب باشد.... موسيقي به درك است....به شنيداري خوش....موسيقي در برگ هاي افتاده برروي زمين نهفته است....نهفته است تا زماني كه پاهاي در حال راه رفتنمان مانند مضرابي صوت خوش نواي آن هارا به صدا دربياورند.... موسيقي در صداي سكوتي نادر در شب نهفته است....نهفته ميماند تا زماني كه اين صدارا فردي خسته از هياهوي روزانه و اصوات گوناگون آنرا با گوش دل بشنود.... همه ي ما انگار مغز و روح وگشهايمان آماده است تا درحالت هايي كه در آن قرار داريم صوتي را در اطرافمان بيابيم كه در آن لحظه ي ناب فقط به آن نياز داريم.... موسيقي صداي خداست.....نهفته در گوياييه اذان.... موسيقي صداي خنده ها و گريه هاي يك كودك است.... كه ميگويد كه فقط موجودات روح دارند؟؟؟.....اينطور نيست.....موسيقي نيز روح دارد.....نه تنها فقط روح دارد كه در كالبد سازهاي مختلف نهفته است بلكه جلا ميبخشد روحي آزرده را....كه خسته است....ناتوان است.....موسيقي شرايط هر فرد است..... في الحال موسيقي متن من اما سكوتي گرم و نادر در شبي ارديبهشتي  زير سقف آسماني تيره است. شب نويس پنجم...ادامه مطلب
ما را در سایت شب نويس پنجم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asemaneshabema بازدید : 9 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 1:27

  همسفران شب سلام... دوباره انگار چشمم به روي ماه شب باز شد و سكوتش فرياد مغز نخفته ام را به جوش آورد... مظلوميت.... واژه اي كه حتي خود اشك آور و غم انگيز است چه رسد به اينكه خود به ديده خويش بنگري... عدالت.... واژه اي كه ديگر حتي رويا شده است براي اهل زمين.... چرا سربلند نميكنيم ياد نميگيريم از آسم شب نويس پنجم...ادامه مطلب
ما را در سایت شب نويس پنجم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asemaneshabema بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 7:07

شنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۶


شب نويس ٤تا من

صبح نميشد تا من وقت كافي ميداشتم تا چشم در چشم آسمان بدنبال آرزويي چندساله برسم.

نوشته شده توسط منجم در ساعت 0:36 | لینک  | 
شب نويس پنجم...
ما را در سایت شب نويس پنجم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asemaneshabema بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 7:07

هرآدمي بعضي وقتا نياز داره به سكوت به آرامش به خلوت... اما تو همين سكوت آرامش همش دنبال يه نوايي يه صدايي يه چيزي ميگرده تا تو اون خلوت و آرامش آرومش كنه.... منم اينطورم...الان ساعت چهار و شش دقيقه صبحه...آسمون گرگ و ميش...انوار ستارگان ناپيدا و من چشمانم به آسمان باز... اما انگار گوش هام ...هي قوي شب نويس پنجم...ادامه مطلب
ما را در سایت شب نويس پنجم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asemaneshabema بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 7:07